ماه نهم انتظار
سلام گل پسر مامان
امروز 18تیره.خیلی وقت بود نتونستم بیام و وبلاگتو آپ کنم
اتفاقای زیادی توی این مدت افتاده که همه رو واست میگم
از آخرین باری که واست نوشتم دو بار دیگه روی ماهتو دیدم
یه بار پیش دکترتواضع توی تاریخ 5خرداد که شما همچنان در وضعیت
بریچ بودی و اصلا هم دوس نداشتی تکون بخوری.به خاطر همین
خانم دکتر احتمال داد باید سزارین بشم
و دفعه دوم 8تیر توی 34هفتگی دکتر زرگری گفت که رشدت عالیه
و جای هیچ نگرانی نیست.
امروز اولین روز ماه رمضونه و اولین سالیه که من روزه نمیگیرم
سه روز پیش مامان جون اینا سیسمونیتو آوردن.و شب 17تیر برات
یه جشن سیسمونی توپ گرفتیم و همه رو دعوت کردیم
خیلی شب قشنگ و خاطره انگیزی بود.چون همه به خاطر تو اومده بودن
و تو پسر گل من مهمترین آدم اون جمع بودی
دیروز مامان جون اینا برگشتن.هردفعه خیلی غصه میخوردم اما ایندفعه نه
چون قراره به همین زودیا من و بابا و پسرخوشگلمون بریم پیششون
و تا موقع زایمان اونجا بمونیم
راستی در مورد اسمت...
مامانی تصمیم گرفته اسمتو بذاره مهیار.البته همه ی اسمای خوشگل رو
توی هرکتاب و سایتی بوده چک کردم.اما هیچکدوم به اندازه ی مهیار
به دلم ننشست.آروین و مهبد رو هم بهشون جدی فکر کردم
اسم آریا رو هم باباییت پیشنهاد داد اما چون دید من خیلی به مهیار پیله
کردم کوتاه اومد.اینم بگم که پیشنهاد اسم از خاله جونت بود
امیدوارم که در آینده وقتی بزرگ شدی از اسمت خوشت بیاد
عزیزم توی این چندهفته ی آخر پسر خوبی باش و مامانو اذیت نکن
و سعی کن سروقت بیای.
منتظرتم...